۰
روایت ۳۶ ماه اسارت از زبان آزاده بلوچ ایرانشهری؛

زبان از میزان سختی های دوران اسارت قاصر است/ ناتوانی بعثی ها از شکستن روحیه مقاومت میان اسرا

تحمل رنج و سختی های دوران اسارت فقط با روحیه ایمان و همدلی میان رزمندگان میسر بود و زبان از بیان میزان سختی های دوران اسارات قاصر است.
14
14
به گزارش چهاربهاران، انقلاب و نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران به ایثارگران و از آن جمله آزادگان خود می بالد کسانی که از جان و مال خویش گذشتند و صبر و استقامت پیشه نمودند تا دشمنان این مرز و بوم نتوانند به افکار پلید و شیطانی خویش جامه عمل بپوشانند و استقلال، بزرگی و عظمت را با مجاهدت خویش برای ایران اسلامی به ارمغان آوردند.
 حمید سازمند فرزند چراغعلی آزاده جانباز جنگ تحمیلی 8 سال دفاع مقدس اعزامی از شهرستان ایرانشهر بخش بمپور روستای مچو قاسم که طی تک رژیم عراق در مورخ 31 تیرماه 1367 بعد از طی نمودن 60 کیلومتر مسافت با پای پیاده در منطقه سومار نفت شهر در ارتفاعات 402 ساعت 16:30 به اسارت نیروهای بعثی عراق درآمدیم و با ماشین های گاز ارتش عراق به شهر بهبوبه عراق در اردوگاه 16 انتقال یافتیم و از همان روز اول بدبختیهای مان شروع شد.
در این اردوگاه 3500 نفر هر 1000 نفر در یک سوله فلزی که محل نگهداری تانک و مهمات بودند بدون امکانات در دمای بالای 50 درجه از تشنگی هلاک میشدیم. در این آسایشگاه از طفل 6 ساله تا پیرمرد 90 ساله بودند. برای هر 1000نفر اسیر در سوله 5 سرویس بهداشتی وجود داشت که آنهم هر 5 نفر باهم دریک سرویس برای اجابت مزاج میفرستادند وبا لگد و مشت بیرون می انداختند. سهمیه آبخوردن برای هر نفر اسیر با گرمای شدید یک لیوان آب و 10 ضربه شلاق بود. همچنین منبع آبخوری بشکه های قیر و لیوان آبخوری ظرف پلاستیکی سرم بود. سهمیه غذا برای هر هر ده نفر یک بیل برنج نپخته با آب چغندر داخل نان که حاوی خاک اره چوب و خرده شیشه بود و ظرف غذا پلاستیک کثیف بود که همیشه اسرا دچار بیماری سل هپاتیت اسهال خونی و بیماری پوستی میشدیم. در همین آسایشگاه هم محل دستشویی و محل غذاخوری و محل خواب بود که از بس جا تنگ بود نوبتی یا ایستاده میخوابیدیم. در صورت نبود لیوان از سطل زباله استفاده میکردیم. برای شستن لباس درون پلاستیک زباله با دو لیوان آب که لباس را خیس میکردیم و صبح زمستان یا تابستان میتکاندیم و میپوشیدیم.برای استحمام هرماه یکبار 50 نفر را ردیف میکردند و با ماشین آتشنشانی بدون صابون یا شامپو آبپاشی میکردند. اگر مریض میشدیم با ماشین اردوگاه چشمایمان رو میبستند داخل ماشینی که پنجره ای برای نفس کشیدن بود به بیمارستان بهبوبه انتقال میدادند برای نمونه آزمایش داخل پلاستیک یا روی کارتنهای آلوده نمونه گیری میکردند. و برای تزریق ایستاده و بدون ضدعفونی تزریق میکردند. سهمیه لباس هر 6 ماه یکدست لباس بود و با پاره شدن با لباس زیر بودیم.  برای اصلاح سر و صورت به ازای هر ده نفر یک تیغ میدادند اگر تیغ کج میشد همه ده نفر را تنبیه روز کامل زیر آفتاب نگه میداشتند. کل 5 آسایشگاه 2 تلویزیون وجود داشت که هر3 شب یک ساعت اجازه دیدن داشتیم.
ساعت بازشدن در آسایشگاه 9 تا 12 و 3 تا 5 بعدازظهر بود در غیر از این ساعت اگر کسی مشکلی داشته باشد و یا اگر فوت هم کرده باشد تا صبح در آسایشگاه باز نمیشد. در غیر این ساعات اگر کسی نیاز به اجابت مزاج داشته باشد باید داخل لیوان یا ظرف اجابت مزاج میکردند. 
از اسرا با شکم خالی بیکاری میکشیدند، برای ادای نماز نه لباس پاک و نه آبی برای وضو وجود نداشت. در سرویسها بجای آب از برگ درختان و سنگ وکلوخ استفاده میشد. و هزاران مشکل دیگر در دوران اسارت داشتیم که این یک ثانیه از سختی های دوران اسارت ما نبود.
 وبالاخره در مورخه 18 شهریور 69 از طریق مرز خسروی وارد میهن عزیزمان ایران شدیم که توسط مسئولین محترم نظام جمهوری اسلامی مورد استقبال قرار گرفتیم.
انتهای پیام/
سه شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵ ساعت ۱۶:۰۳
کد مطلب: 423151
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *