به گزارش
چهاربهاران در قسمت قبل مروری بر آخرین تحرکات اصلاحطلبان داشتیم. از
آشتی ملی گفتیم و اینکه چگونه با هدایت اتاق فکر خارجی، جریان اصلاحات از آشتی ملی به
گفتگوی ملی سوق داده شد.
تلاش دیگر ما نشانگر آن بود که گفتوگوی ملی هیچ سنخیتی با دیگر گفتوگوها ندارد.
گفتوگوی ملی مکانیزمی دیکته شده از خارج برای ایجاد اختلال در آرامش عمومی جوامع هدف است. درواقع نباید معنای مثبت و امید بخشی از این نوع گفتوگو برداشت کرد. گفتوگوی ملی طرحی برای آرامش مردم و جامعه نیست، بلکه در خوشبینانهترین حالت ممکن، طرحی برای سپر قرار دادن آرامش مردم مقابل نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران است.
جریان اصلاحات، از ایده تا عمل، از تئوریسینها تا سیاستمداران، از جوان فعال در شاخههای شهرستان تا پیر گردانندة محافل تهران، چه ربط و نسبتی با "بحران" دارند. دستیابی به پاسخ به این پرسش، مهم و افق ساز خواهد بود. چون درصورت حصول به آن توانستهایم به یک تز وحدت بخش نائل شویم.
تز بنیادین اصلاحطلبان حول محور بحران شکلگرفته است. این تز متشکل از سه رکن؛
بحران درونی، گفتوگوی ملی و
بحران بیرونی است.
بیان کلی آن این است:
"وضع موجود گفتمان اصلاحات، بحرانی است. وضع مطلوب آن است که گفتمان اصلاحات در درون خود بحرانزده نباشد و بازسازی گردد. لازمه این بازسازی تسری بحران درونی به بحرانی بیرونی است. این تسری از سنخ حرکت است؛ یعنی از بحران در درون میبایست بهسوی بحران در بیرون تغییر مکان داد. این حرکت هرچند در هسته خود دارای منطق ثابتی موسوم به بحران بودگی است اما در پوسته خود دارای منطق متغیری است که در هر دورهای متناسب با کنشهای گفتمان رقیب شکل خاصی به خود میگیرد. صورتی که امروز و در آستانه ۴۰ سالگی انقلاب اسلامی اتخاذشده تعبیر سمی و غلطانداز گفتوگوی ملی است.
درواقع گذار از بحران درونی به بحران بیرونی اینک با گفتوگوی ملی میسر است چون سرشت گفتوگوی ملی ماهیتاً با بحران گرهخورده است. به عبارتی روشنتر گفتوگوی ملی از یکسو نخست مکانیزمی توصیهشده برای جوامع بحرانزده است و از سوی دیگر اگر بحران در جامعه موجود نبود بستر گفتوگوی ملی قادر به ایجاد بحران است."
حال که به تشریح تز وحدتبخش پرداخته شد، بازخوانی انبوه یادداشتها، مصاحبهها، میتینگها، نامهها و در نهایت طوفان توییتها ضروری است.
بحران درونی در اردوگاه اصلاحات خود را با اشکال مختلفی نشان داده است. نامه صد نفره جوانان اصلاحطلب، تنازع خشن آنها بر سر ورود به ارکان تصمیمگیری اصلاحات، شکاف نسلی، معضل ریشسفیدی و پدرخواندگی، عبور از روحانی، عبور از خاتمی یا پذیرفتن جایگاه کدخدا گونه آن، طرح پارلمان اصلاحات، طرح حزب فراگیر، طرح مجمع ملی، هشتگ اصلاح اصلاحات، هسته سخت یا هسته نرم و تکثیر خاتمی، وزنکشی احزاب و قیم نگری سه حزب
اتحاد ملت، کارگزاران و
اعتماد ملی، معضل ژن خوب و جولان آقازادههای اصلاحطلب، باجگیری، فساد و شایسته ستیزی در فرآیند ورود به لیست امید، نزاع احزاب خرد با احزاب بزرگ، چالش شورای هماهنگی با شورای عالی سیاستگذاری، نزاع درونی احزاب نظیر گسست در حزب اعتماد ملی، انتقادهای تند علیه عارف و شورای علی سیاستگذاری همگی نشانگر آن هستند که اصلاحات خود در درون دچار بحران است و گفتمان درونی آن گریزی جز بازسازی ندارد.
حرکت باید از بحران درونی به سمت بحران بیرونی باشد. اگر به هر دلیلی درجا زده شود و جریان اصلاحات در بحران درونی توقف کند شکستهایی همچون شکست در انتخابات ریاست جمهوری دوره نهم و دهم، شکست در انتخابات دوره هفتم، هشتم و نهم مجلس شورای اسلامی و شکست در ادوار دوم، سوم، چهارم شورای شهر تَکرار خواهد شد.
لازم است پیش از شروع رکن دوم با اتخاذ یک راهبرد چارهساز بخشی از چالشهای بحران درونی مدیریت شود. این مدیریت بحران ضروری است و در صورت غفلت از آن، طرح فراگیر گفتوگوی ملی را عملاً مختل میسازد. چرا که اثربخشی گفتوگوی ملی مشروط بر
فراگیر بودن آن است و فراگیر بودن آن نیز در گرو
همصدایی و وحدت رویه در اردوگاه اصلاحات است. ازاینرو پیشبینی میشود پیادهسازی گونهای از دموکراسی صوری راهبرد چارهساز این جریان باشد. این دموکراسی صوری چند ویژگی دارد:
اول: مشارکت افراد پوشالی و بیاثر است. تجلی این مشارکت در قالب یک شورای نمادین است. در عمل تصمیم نهایی و سرنوشت این جریان تحت اراده بسته همان چند ژنرال پیر خواهد بود.
دوم: جوانههای امید کنترل میشوند. بهصورت ویترینی و نمایشی و با استفاده از رانت چند جوان فعال اصلاحطلب را به سطوح بالای تصمیمگیری ارتقا میدهند. ظاهراً از ضابطهمند بودن انتخاب افراد دم میزنند اما رسماً ارتقای افراد منتخب تابع رانت و روابط ژنرالهای ذینفوذ است.
سوم: احزاب خرد مدیریت میشوند. کنترل آنها بدین شیوه خواهد بود که به آن دسته از احزاب خرد که قیمومیت یکی از سه حزب
اتحاد ملت، کارگزاران و اعتماد ملی را دربست میپذیرد، بهای بیشتری میدهند.
چهارم: سیاست ورزی غیرمتعارف میبایست صدای بلندگوهای خود ر ا بلندتر کند پس لازم است چهرههای رادیکالتر در شورای نمادین تقویت شوند.
پنجم: این شورای نمادین با هر اسمی که بر سر زبانها بیفتد مسمایش موقتی است و پس از اتمام مأموریت مرکزیت خود را از دست خواهد داد.
ب: رکن دوم؛ گفتوگوی ملی
گفتوگوی ملی از سوی کارشناسان غربی بهعنوان یکی از سازوکارهای حلوفصل مسالمتآمیز مناقشات در جوامعی با وصف بحرانی محسوب میشود. از منظر آنها گفتوگوی ملی راهحلی برای دستیابی به صلح پایدار و تمهیدی برای آغاز گذار سیاسی در جوامع بحرانی است. گفتوگوی ملی مقدمات رسیدن به یک توافق ملی را فراهم میکند.
این کارشناسان معتقدند آنچه زمینه طرح گفتوگوی ملی را فراهم کی کند فشار از پایین است که به دو صورت
protests (اعتراضات) یا
revolts (انقلابها) محقق میگردد.
گزارش موسسه سویسی (IPTI)
[۱] نشان میدهد در تجربه ۲۵ ساله این موسسه از بنین تا یمن عملیات گفتگوی ملی تنها در مورد کشورهایی موضوعیت دارد که به زعم کارشناسان این مؤسسه، رژیم بنیادگرای آنها در حال افول بوده و زیر سؤال قرارگرفته است.
گفتوگوی ملی دارای سه سطح است:
Preparation (آمادهسازی)
Negotiation (مذاکره کردن)
Implementation (اجرایی نمودن)
بهطور کل بازیگران به دودسته تقسیم میشوند: یا pro-change یعنی
خواهان تغییر هستند یا anti-change هستند.
خواهان تغییر، بازیگرانی هستند که گفتگوی ملی را به مثابه فرصتی برای بازسازی آینده دولت و فرصتی برای باز تعریف توزیع قدرت میبینند.
مخالفان تغییر و در رأس آنها حکومت، بازیگرانی هستند که اگر هم از مخالفت خود با شروع گفتوگوی ملی دست بکشند آنگاه گفتوگوی ملی را به مثابه فرصتی برای بازیابی مشروعیت ازدسترفته خود و محملی برای کنترل مذاکرات، فرونشاندن اعتراضات و انقلابها و دستیابی به دستاوردهای مطلوب خود میبینند.
گفتوگوی ملی در پی آن است طیف گستردهای از بازیگران از حکومت، نیروی نظامی حکومتی، نیروها و احزاب مخالف اعم از مسلحانه و غیرمسلحانه، جامعه مدنی، زنان، جوانان، بازار، بازیگران سنتی، بازیگران منطقی و بینالمللی را به میز مذاکره بنشاند.
ازاینرو با عنایت بر بازیگران یادشده جریان اصلاحطلب که دم از گفتوگوی ملی میزند، محکوم به این است که با طرح گفتوگوی ملی به گروههای مسلحی همچون
مجاهدین خلق مشروعیت میبخشد و علاوه بر تفنگ آنها را به سلاح مذاکره تجهیز مینماید.
گامهای آغازین گفتگوی ملی در گروه اراده نخبگان (ملی) است؛ اما موفقیت یا عدم موفقیت آن در گروه حمایت عمومی یا طرد عمومی است.
آنچه گفته شد صرفاً هیئت جذابی برای بزک نمودن گفتوگوی ملی جهت اقناع کشورهایی است که در آنسوی کمپ غرب قرار دارند. بهعبارتدیگر، گفتوگوی ملی تعبیر غلطانداز و خطرناکی برای مشروعیت بخشیدن به مداخلهگری قدرتهای خارجی در اختلافات داخلی کشورها است.
جریان اصلاحطلب برای حرکت از وضع موجود یعنی بحران درونی به وضع مطلوب یعنی بحران بیرونی ناگزیر از انتخاب گفتگوی ملی است.
اختصاصاً مقصود جریان اصلاحات از گفتگوی ملی بسط متدیک برجام و تکرار آن در عرصههای مختلف است. بر همین اساس
علیرضا علویتبار در اول خرداد ۹۷ در مصاحبه با ایرنا برجام به مثابه یک روش قابل تعمیم را تذکر داده بود:
«برجام هم از نظر 'روش' و هم از نظر 'دستاورد' یکی از مهمترین دستاوردهای دولت و ملت ما بعد از انقلاب است. مخالفان برجام هم در داخل و هم در خارج به دنبال ' تقابل'، ' ستیز' و ' منازعه' هستند و از تثبیت روش 'گفتوگوی انتقادی بر مبنای احترام متقابل' در داخل و خارج هراس دارند. دولت بر جنبه روشی برجام تأکید کافی نکرده است [۱]»
اگر موشکافانه به پروژه برجام بنگریم این پروژه در دیدگاه اصلاحطلبان یکی از نمونههای موفق گفتوگوی ملی به شمار میرود که نظام ما را مجبور به تغییر رفتار و امتیاز دهی نمود.
برجام در سطح اولیه گفتوگوی ملی یعنی آمادهسازی همراه با تبلیغات و عملیات روانی وسیع برای اقناع مردم و نخبگان و دستکاری ذهنیت آنان بود. با آغاز انتخابات دوره یازدهم ریاست جمهوری به مردم و نخبگان القا شد که بهبود وضعیت اقتصادی منوط به کشیدن ترمز صنعت هستهای است. القا شد که مذاکره با طرف خارجی میتواند نجاتبخش معضلات داخلی باشد بنابراین افکار عمومی و نخبگان بسیج شدند تا دولت بتواند در سطح دوم یعنی مذاکره، دست برتر را در گفتوگو با حاکمیت داشته باشد. از منظر جریان اصلاحطلب دولت مرحله دوم یعنی امتیاز گیری از نظام را بهخوبی طی کرد و به توافقی با نظام دستیافت توافقی که مقدمة لازم برای رسیدن به توافق با کشورهای ۵+۱ بود. مرحله سوم پیادهسازی و اجرایی نمودن امتیازاتی بود که در مذاکره با نظام بهدستآمده بود لذا در مذاکره با ۵+۱ توافق داخلی به توافق با کشورهای خارجی منتهی شد.
اکنون جریان مذکور خواهان آن است که تجربه برجام را در
پرونده موشکی و در
پرونده محور مقاومت تکرار کند. همچنین طیف متنوعی از خواستهها نظیر
رفع حصر، عفو مجرمان امنیتی، اختیاری شدن حجاب، برداشته شدن نظارت استصوابی و محدودسازی نهادهای نظامی در قالب گفتگوی ملی به سرانجام برسد.
ج - رکن سوم؛ بحران بیرونی
گفته شد که بحران بیرونی میتواند مرهمی بر زخم گفتمان درونی اصلاحات باشد. علاوه بر آن اصلاحطلبان بر این باورند با بحران بیرونی میتوان ترمز نظام را کشید چون همه حکومتها در شرایط بحرانی محافظهکارتر هستند و مایلند میز مذاکره هر چه سریعتر آماده شود.
پس بازی مرموز و خطرناک جریان اصلاحات بایستی اینگونه رمزگشایی شود:
"یا بحرانی هست یا بحرانی خواهند ساخت"
ازاینرو حتی اگر دولت و مردم بتوانند بر مشکلات اقتصادی غلبه کنند، ایده بنیادین اصلاحات بهمنظور بقای این جریان، نیاز ذاتی به وجود بحران دارد؛ بنابراین باز هم دوم خردادیها مجبورند مثل گذشته خود دستبهکار شده، آستینها را بالا بزنند و با بحرانهای ساختگی کشور را مشغول قائلهای جدید سازند.
اشکال بحران متنوع است بهعلاوه تکنیکهای گستردهای برای پیادهسازی آن به کار گرفته میشود. در این گزارش سعی بر آن شده است که چهار نکته اساسی حاکم بر بحران بیرونی تبیین شود:
نکته اول
القای بحران از خود بحران مهمتر است. ازاینرو سیاه نمایی و ترویج موج ناامیدی در دستور کار قرار میگیرد.
علویتبار در ۲۰ تیر در یادداشتی برای روزنامه اعتماد سیر تبدیل "
مشکل به بحران" را چنین ترسیم میکند:
"وضع مشکلات ایران. مشکلات کلان ایران دیگر مسئله یا مشکل نیستند، اغلب به «بحران» تبدیلشده و در بهترین برآورد «معضل» هستند. مجموعه بحرانها و معضلات درهمتنیده که با یکدیگر همبستگی مثبت دارند و یکدیگر را تشدید میکنند. مسئله اجتماعی که به بحران تبدیل میشود در آستانه تبدیل به «فاجعه» است.
نکته دوم
امر اجتماعی بر امر سیاسی مقدم است ازاینرو بحرانها باید ماهیتی اجتماعی داشته باشند. تجربه شکست فتنه ۸۸ نشان داده است که اگر اعتراض سیاسی باشد مثلاً مدعی تقلب در انتخابات بود حضور ممتد مردم در خیابانها منتفی خواهد شد. فرهنگ، اقتصاد، محیطزیست و... همگی سوی اعتراضات و بحران نمایی فراگیر اجتماعی حرکت کنند.
نکته سوم
امر اجتماعی بر امر فردی مقدم است. ازاینرو دیگر شعارهای دهه هفتاد اصلاحات شنیده نمیشود. کسی از آزادی نمیگوید چرا که اساساً آن شعارها در بطن لیبرال خویش افراد را به سمت فردگرایی سوق میدهند. فردگرایی مردم را به نپذیرفتن هزینه اردوکشی در خیابانها مجاب میکند. بهعلاوه شعارهایی که حول آزادی داده میشود مخاطب محبویش جامعه مدنی اما اکنون زمانه گرایش به توده و بسیج آنها برای تغییرات بنیادین است.
نکته چهارم
در پاسخ به پرسش کجا بحران کنیم و چرا بحران کنیم نگاه جریان اصلاحات به سه سمت است:
اول میخواهند بدانند دولت تا چه حد میتواند اوضاع اقتصادی را سامان بخشد
ثانیاً تحریمهای آمریکا تا چه میزان روی معیشت اثر میگذارد
ثالثاً خرابکاریهای منافقین در کشور تا چه میزان فضا را برای موجسواری اصلاحطلبان فراهم میکند.
درمجموع این داستان بهگونهای نوشتهشده که قهرمان آن اصلاحطلبان باشند. صرفاً آنها هستند که مردم را از بحران نجات میدهند. علیالاطلاق آنها هستند که میتوانند
سایه جنگ را از سر کشور دور کنند و فقط آنها هستند که زبان آمریکا و متد رفع تحریمها را بلدند.
در پایان لازم است تز وحدتبخش را در لابهلای اخبار هفتگی بررسی کرد؛ و این اخبار را با در نظر گرفتن ارکان آن تز دستهبندی نمود. هرچند لازم به ذکر است که داغترین اتفاق هفته گذشته جهش قیمت دلار بود. مسئلهای که با طرح
رفع حصر از سوی دولت و اصلاحطلبان به حاشیه کشیده شد.
انتهای پیام/